پنجره ی جهان نما

مکانی برای آن که درباره این کره خاکی ، حوداث و دستاوردهای آن بیشتر بدانید.

پنجره ی جهان نما

مکانی برای آن که درباره این کره خاکی ، حوداث و دستاوردهای آن بیشتر بدانید.

پنجره ی جهان نما
نویسندگان

خاطرات فیلسوف (قسمت ششم)

جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۵۹ ب.ظ

                                                                                                              «اشتیاق سوزان» 

روزی مرد جوانی نزد شری راماکریشنا رفت و گفت :

«می خواهم خدا را همین الان ببینم.»

کریشنا گفت :

«قبل از آن که خدا را ببینی ، باید به رودخانه ی گنگ بروی و خود را شست و شو بدهی .»

او آن مرد را کنار رودخانه ی گنگ برد و گفت : «بسیار خوب حالا برو توی آب.»

ههنگامی که جوان در آب فرو رفت ، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت  . عکس العمل فوری آن مرد این بود که برای به دست آوردن هوا مبارزه کند . وقتی کریشنا متوجه شد ، که آن شخص دیگر بیشتر از آن نمی تواند در آب بماند ، به او اجازه داد که از آب خارج شود . در حالی که مرد جوان در کنار رودخانه بریده بریده نفس می کشید ، شری کریشنا از  او پرسید : «وقتی زیر آب بودی به چه چیزی فکر می کردی ؟ آیا به فکر پول ،زن ، یا بچه یا اسم و مقام و حرفه خود بودی ؟ » 

-نه . به یگانه چیزی که فکر می کردم ، هوا بود . 

- درست است ؛ حالا هر وقت قادر بودی به خدا هم به همان طریق فکر کنی ، فوری او را خواهی دید . 


  • Amirali Nabavi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی